من در سرزمین تو هم زیسته ام

بچه که بودم صدای محکوم گری در ذهنم شدت می گرفت که تاریخ چه چیزهایی را پشت سر گذاشته و خودم را در هر تکه ای از آن که جا می کردم چیزی جر ترس وجودم را در آغوش نمی گرفت. با فکر اینکه من در تاریخ امروز زندگی می کنم و هیچ تعلقی به آنجا ندارم خودم را تسکین می دادم. مانند بیدار شدن از کابوسی بود که تا چند لحظه بعد از باز کردن چشم هایت فکر می کردی واقعیت است، و بعد آرام می گرفتی که صرفا رویایی نامطلوب بوده. 

امروز همان صدا مرا تکان می دهد که ببین تمام تاریخ را یک جا تجربه می کنی. ترس از ارتش نازی را در زندگی کردن زیر پای یک دیکتاتور، ترس از قرون وسطی را با درآمیختن زندگیم در یک جمهوریت اسلامی(!)، ترس از کوکلاکس کلاین را با ترس از داعش، ترس از زنده بگور کردن دختران را با زندگی کردن در خانه ای که معتقد است دختر چه معنی می دهد تنهایی سفر رود؟ تا 9 شب بیرون باشد؟ بفهمد بداند ببینید، ترس از حکومت نظامی پینوشه، پلیس مخفی آرژانتین و کشتار های اندونزی را در کشاکش تزریق سرمایه داری در این خاک ها در 40 سالی که گذشت، در 88ای که گذشت، در آبانی که گذشت زندگی کردم، دوستانم را بازداشت کردند و گلو ها را دریدند.

حالا چشم باز کن، ببین که تو تاریخ را زندگی کردی. دست بکش بر زندگی ت و از آن بپرس این ناله ها از کجایند؟ پاسخ خواهد داد از همه جا. نمی خواهم کشش بدهم، تو خوب میدانی حرف من و تو نیست، اینجا نامش خاورمیانه است. تو خوب میدونی از چه حرف میزنم. آن که در وجودش تاریخ ها بهم ریخته اند و راهی جز بالاآوردن آنها در صورت فرزندانش ندارد. تنها تقلایش برای زنده ماندن، آخرین بند زندگی من و تو را پاره می کند.

من حالا عریان. و سرگردان. باز به رحم مادر بازگشته، بی هیچ تعلقی، معلق مانده ام. چشمهایم کور شده و تنها صداهایی موهوم می شنوم. تکرار میکنم، کسانی را ببین که چشم هایشان نمیبیند و گوش هایشان نمی شود چرا که در بند لذت خویشند. یادم می آید بی خاک نمیتوانم لذت ببرم.

من در جستجو خاکم در سرزمین تک تک تان زیسته و تاریختان را بلیعده ام. شب ها را تا صبح به افسرانی اندیشیده ام که مرا عریان و بی کس، بی هویت، بی خاک رها کردند و صبح از فرط ناتوانی خود تنها گریسته ام. آری ... من در سرزمین تک تک تان زیسته و در حسرت سرزمین خود درمانده ام.

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۵۳ توسط بزمچه | نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.