blue

و خُدایی که گاهی نزدیک نیست...

 

+ نوشته شده در سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۴۳ توسط بزمچه | نظر

comfort woman

جنگ همیشه مفهوم مردانه ای را تداعی کرده که زن ها یا جایی در ان ندارند و یا گاها بشکل پشتیبان مرزداران درامده اند.

کم کم که به حواشیِ جنگ بپردازیم با اتفاقاتی روبرو می شویم که جنگ را نه فقط در کلاشینکف یک سرباز تازه نفس یا نقشه های مدبرانه یک فرمانده که گاه در شعله ور شدنِ یک دختر ۱۴ ساله معنا می کند...

 

در فیلیپن، ژاپن ، چین و تایوان در طول جنگ مفهومی زاده می شود به نام comfort woman ینی زنی از کشور دشمن که به سربازان سرویس جنسی می دهد..

«۱۷ سالم بود که مرا با خود بردند...وحشیانه تجاوز می کردند و مارا با القاب زشت خطاب می کردند...آنها حتی به دخترانی که در عادت ماهیانه خود بودند هم رحمی نداشتند»

در جنگ جهانی دوم، دختران کره ای در اردوگاهی مخفی در ژاپن نگه داری می شدند. تحت سرپرستی زنی که او را «مادر» صدا می زدند. مادر کسی بود که برای هر سرباز ژاپنی دختری انتخاب می کرد. سرباز ها برای هر رابطه کپن داشتند و در این میان فرماندهان از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند. دختران غالبا باکره و بین سنین 14 الی 23 ساله بودند. دختران باکره را جنگ، روسپی کرد.1

چند روز پیش کتابی میخواندم با مضمون «جنگ، چهره ی زنانه ندارد» و من به لایه به لایه ی این مفهوم زمخت فکر می کردم که سرتاسر آن را زنان قرق کرده اند. زنانی که در هر تجاوز و تدافع نا دیده گرفته می شوند و بیشترین آسیب را می بینینند... استفاده ی جنسی از زنان امری انکار نشدنی در طول جنگ است، جنگ هایی که به طرز وحشیانه ای اغاز و پایان می پذیرند و پس مانده ی انها می شود زنانی در هم شکسته که وطن پرستی را از بر شده اند و جوانیشان را آتش زده اند بی آنکه نامی از آنان برده شود...

چند سال پس از جنگ ژاپن و کره، دولت کره از این زنان خواست تا خود را معرفی کرده و مشمول یک سری امتیازات بشوند و نامشان در لیست سربازانِ در جنگ ثبت بشود... 

و از آنها که رو بر گردانیم ب قهرمان داستان خودمان می رسیم...که ۸ سال چه کشیدند و چه دیدیدند، آنها چه لقب هایی گرفتند و کجاها فرستاده شدند، انها چه کسی را مادر صدا زدند و چه شب هایی را در چه اردوگاه هایی صبح کردند بی انکه کسی حتی از وجود انها خبر دار شود، بی آنکه کسی برایشان فیلم بسازد، و تمام آن چه که هستند در افکارمان مسئول بسته بندی نخود و کشمش و پرچم یا زهراست...

من به گمنام ترین زنانی فکر می کنم که روحشان در دستِ مردانه ای غلطید و شکست آنان که به جورِ حفظ عزت مملکت بی نام و نشان شدند و گویی که یکی از دشمنان باشند زیر خاک دفنشان کردیم که مبادا کسی بویی ببرد از انها..زنانی که مفقود الاثر شدند کما اینکه همچنان زنده اند و نفس میکشند.2


1. https://www.thoughtco.com/world-war-ii-comfort-women-3530682

2. http://www.khabaronline.ir/detail/168727/society/events

+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۴ توسط بزمچه | نظر

je suis malade

مثلِ مسکنِ قبل مرگ، که خودش هم دردِ بزرگیست,

فقط بگویی جان، چه معرکه ست این زندگی...

 

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۴۷ توسط بزمچه | نظر
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.