دیدگاه اسطوره‌ای من به زندگی

نظریه اسپینوزا درباره «شبکه سببی» رخدادها و نتایج اون‌ها که نهایتا ما رو به وضعیت فعلی می‌رسونه بخش بزرگی از جهان‌بینی من رو می‌سازه. این نظریه می‌گه کوچترین اتفاقات فعلی نتیجه زنجیره به‌هم پیوسته‌ای از رخدادهای قبلین. تصمیم‌گیری من راجع به اینکه الان دوغ بخورم یا نوشابه تحت تاثیر اتفاقات از تولدم تا الان بوده، چون مجموعه‌ای از اتفاقات باعث شده من در مکان و موقعیت فعلی قرار بگیرم و حالت ذهنی فعلی رو داشته باشم که در تصمیم‌گیری اثرگذارن. ولی نکته جالبی که مسیر زنجیره رو تغییر می‌ده نتایج غافلگیر کننده‌‌ رویدادهان. مثلا اینکه دیدن نور آقتاب بعد از ۸ ساعت بازجویی باعث می‌شه حالت تهوع بگیرم عجیبه. اما خب زنجیره‌ها پشت هم چفت می‌شن و روزهای بعدی رو می‌سازن. از لحظه بالا آوردن دونه دونه برنج‌هایی که خورده بودم، نور آفتاب بهم اضطراب می‌ده و درنتیجه همیشه سعی می‌کنم جلوشو بگیرم و زیر نور لامپ بگذرونم، یا خیلی در معرضش نباشم. ولی بامزه‌ش چیه؟ اینه که این وضعیت باعث شده تمایلم به خوردن لبنیات و میوه بیشتر بشه تا بتونم ویتامین دی‌ای که از دست می‌دم تا حدی جبران کنم و خب این باعث شده سلامت عمومیم به‌طور کلی بهتر بشه. مورد دیگه‌اش مثلا کارهای داوطلبانه‌ایه که بعد از اجرای حکم تعلیق از تحصیلم انجام می‌دم. به واسطه‌ش تونستم وارد سازمان بین المللی بشم که هدفش کمک به پناهنده‌های افغانستانی تو ایرانه. در ارتباط بودن با کیس‌های پناهنده خیلی پیچیده است. یک نمونه‌ش مثلا یک کیسیه که نمی‌دونست اصالتا کجاییه و مدام تکرار می‌کرد من بلوچم. نمی‌دونست پاکستانیه یا ایرانی. حتی نمی‌دونست ایران زندگی می‌کنه و فقط می‌دونست بلوچه. من تخصصی تو مددرسانی اجتماعی ندارم، اما وقتی عضو کوچکی از پروژه‌ایم که هدفش educate کردن جمعیت محروم برای بهتر ساختن زندگیشونه، احساس می‌کنم تمام نورهایی که به واسطه خشونتی که تحمل کردم، دارم از دست می‌دم به زندگیم برمی‌گرده. احساس می‌کنم در یک قدمی آفتاب می‌شینم و قطره قطره انرژی‌ش رو سر می‌کشم.

اختیار ما تو زندگی، به معنای واقعی کلمه، مثل اونچه که ذهنمون به واسطه خیال تجربه می‌کنه، بی‌معنیه. ما در مقابل یک سری تصمیم‌ها انتخاب داریم. انتخاب‌هایی که ما رو تو فضا معلق رها نمی‌کنن بلکه پشت به پشت هم زنجیره‌های فردا و پسین‌فردا رو می‌سازن. احتمالا نباید خودمون رو خیلی سرزنش کنیم، نباید هم خیلی غره بشیم. در یک اپیزودی بحث می‌کردیم که کسی که خشونت رو تولید می‌کنه، خودش اساسا قربانی خشونته. خشونتی که به واسطه سال‌ها رشد و تربیت تو فضای ناسالم بهش تحمیل شده. نمی‌شه تو صدور مجازات‌های کیفری این اصل رو در نظر نگیریم. انسان‌ها قربانی context اجتماعی، اقتصادی و سیاسیشون هستن. چیزهایی که هرگز اختیاری در انتخاب اون‌ها نداشته‌ن. این زندگی نه عادلانه‌ست و نه ظالمانه، اتفاقیه! تو جهان اتفاق‌ها، خوب‌ها و بدها رخ می‌دن، و به نظر من باید تا مرگ هردوشون رو بچشی و بذاری لعابی به لعابت و رنگی به رنگ‌هات اضافه کنن تا سرشار شی.

+ نوشته شده در شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۲۷ توسط بزمچه | نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.