من براش میمردم

همیشه تهِ وجود همه ی آدما، نبودن عه. فرقی نمیکنه به چه رنگی، نژاد انسان ینی ترک کردن. ینی رفتن در عین سکون! ینی گرگ و میش صبح وقتایی که خوابی و خواب منو میبینی. ینی نگاه خیره من به ساختمونِ متروکه ایی که معلوم نیست اصلا هنوز اثری از تو توش باشه یا نه. ینی دنبال کردن سرنوشتی که هرچند تلخ و نچسب ولی مالِ توعه.

ته مزه ی همه ی زندگیا حتا شیریناش، تلخِ تلخ بوده و داغ و حسرتی داشته که نوعِ انسان از درکش عاجزه! حس سردرگمی توام با درد و رنج همین عجز انسان از شناخت حسرتاشه.

و قسم به صدای بارون... همونجایی که مغز انسان از عمل میافته و دله که میتازونه...

به تو و هرچیزی که از جنس تو باشه، محتاجم...

 

+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۲۴ توسط بزمچه | نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.