schindlier`s list

"بخشش، یعنی قدرت"

و این نه ببخش انسانی گناهکار بل عادی ترین فرد ممکن است؛ زمانیکه یک سرمایه دار اهل چکسلواکی به یک فرمانده نازی التماس میکند از کشتار یهودیانِ لهستانی دست بر دارد. کارگرانی که هرروز صبح مانند مهره های شطرنج بازیِ دلخواه فرمانده را شروع میکنند و هر آن احتمال دارد هدفِ اسلحه ی فرمانده باشند! انسان هایی همانند خودِ مسیحیان نه بلند تر، نه کوتاه تر، نه لاغر تر ، نه سیاه تر، نه سفیدتر...انسان هایی کاملا معمولی که اگر پارچه سفید رنگ را از بازوهایشان باز کنند یا کارت یهودیتشان را بسوزانند هیچکس پی به یهودی بودن آنها نخواهد برد؛ انسان هایی معمولی تر از انسان های دیگر.

در ذم و مدح هیلتر، رهبر نازی، بسیار نوشته اند و بسیار می شنویم. اما آنچه که دنیا با آن دست و پنجه نرم کرد نه خودِ هیتلر بلکه پیروان قسم خورده او بود؛ انسان هایی که در ورای پوستین وفادار خود، هیتلر پرستی را دستاویزی قرار داده بودند برای تطمیع روح خون خواهشان! اما در این بین داستان هایی هم از خریدِ یهودیان از اردوگاه آشویتس  توسط خود فرماندهان گفته میشود. داستان هایی ضد و نقض و همگی با یک هدف " آدم سوزی درکار نبوده!"

بیان متعارف تری از این قضیه ( بی هیچ سندی) این است که هیتلر مهره ی خودِ یهودیان بوده است؛ با هدف گردآوری آنها به یک مکان واحد. و تراژدی هولوکاست برای همراه کردن دنیا با این شعار است که "Żydzi są uciskani یهودیان مظلوم اند" تا نقل مکان آنها به فلسطین را مقبولیت بیشتری بخشند. درواقع آتش نفرت مسیحیان نسبت به یهودیان هیچگاه شلعه هایی واقعی نداشته!

چند روز پیش با یک یهودیِ اهل اسراییل صحبت می کردم. میگفت آنچه که برای مادر و پدرش در قفقاز پیش آمده گویی داستان مشابه است. دولت وقت برای پناه دادنِ یهودیان در قفقاز به آنها عناوین متفاوتی میداده و اصل یهودی بودن آنها را کتمان میکرده و تحت این شرایط علیرغم ایمن بودن آنها از خطرات آلمان انها را اجبارا به فلسطین مسلمان نشین میفرستند!

کما اینکه این گفته ها هیچ سندیتی ندارند، هیتلر گذشته ایست که راست یا دروغ بودنش هیچگاه آشکار نخواهد شد و جز خودِ تاریخ کسی از واقعیت آن خبردار نخواهد شد!

 

 

+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۵۱ توسط بزمچه | نظر

naughte

ولی دوربین روی فیروزه ها زوم کرد و من تار بودم!

+ نوشته شده در جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۲۴ توسط بزمچه | نظر

18

برایش می نویسم که زندگی در این سالها مثل کوره آدم سوزی میماند با این تفاوت که خاکستر نمی شوی. ادامه داری و نمیمیری. هر روز صبح به محض اینکه میفهمی همه چیز از سر گرفته شده کسی بالای سرت می ایستد، لبخند میزند و و صفحه ای فلزی روی سرت میکشد!

+ نوشته شده در جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۴۸ توسط بزمچه | نظر
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.