سفت

خدا باشی،

دل بسوزانی...

آخه تو دیگه چرا؟

 

_: نشه بیای بزنی دم گوشمون!

-------------------------------------------------------------------------------------

عشق، هنری ئه که از مذهب بدوره و نمیتونه باهاش در هم بی امیزه. هرچند این حرف تلاش های چندین سالانه ی مولانا رو زیر سوال می بره، اما موضوع اینه که حتی خود مولانا هم از درکِ مفهوم عشق بی نصیب بوده. جایی در آغاز دفتر مثنوی، مولانا عشق رو این طور معنی می کنه عشق اُسطرلابِ اسرارِ خداست،  با این تعبیر که نه خیال انگیز است و نه شاعرانه و نه حتا اندوهناک! این نشان از شکست مولانا در یافتن علت عشق است  پدیده ای که از بزرگترین بی علتی هاست. از مذهبی که تا امروز نشان داده شده بدور از عشق به مفهوم کلمه ست. مهمه که مذهب رو با ذاتِ بی همتای خالق خلط نکنیم و این دو رو از هم تمیز بدیم. مذهب، مجموعه ای از قانون هاست. قانون های علت و معلولی. کنش و واکنشی. حال آنکه عشق، از هر علتی بدوره. بی دلیل متعصبینِ مذهبی از سوفی گری بیزار نیستن. در حالیکه تسوف غایتِ عشق همراه با مذهب رو نشون می ده. و عرفان، هنرِ عاشق بودن، از تیغ های گیتوتین و چوبه های اعدام و صلابه ها حرف نمیزنه، از مرز ها و اعتقادات نمیگه . سراسر عشق به خالق و سراسر عشق به خود. بهشت جایگاه دنیوی و ابدی ئه معشوقینی که ولو بدون مذهب، و رها از هر قید و بندی برای معشوق زندگی کردند...

 

_: یک روزی شاید بیام و عوض کنم این حرفامو!

+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۴۶ توسط بزمچه | نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
تلاشی برای نجات آخرین تکه از هم‌ گسیخته.